Featured image of post سراب اصلاح دین

سراب اصلاح دین

یکی از بازی هایی که آدم با خودش می کند تا زیر بار مراقبه و تغییر نرود، اصلاح دین است.

وقتی می بینی دارد از دین سوء استفاده ای می شود، یا خرافه ای به خدا یا دوستانش نسبت داده می شود، خونت به جوش می آید.

تو که هنوز کیسه بندگی به تن خود نکشیده ای و چرک شرک و دنبال هوا رفتن را از تن نشسته ای، غیرتی می شوی که چرا دیگری در این رود زلال، انقدر ناقص و چپکی طهارت می کند.

خادم پاکباز مسجد، حین کار با رفیقش، آرام می گفت: «یک جمله امام که عالم محضر خداست؛ مرا متوجه وضع جهان کرد.»

حالا تو هی بشین و ملا نقطه ای بازی در بیاور که امام فلان جا به ثواب عمل نکرد و موضعش خلاف فلان اصل بود و روند باید اصلاح بشود و چه و چه …

مسافر تشنه، آب را بو می کشد. لابلای سنگ بیایان آن را می یابد، می نوشد و راهی دنباله راه می شود. تو بمان و در مذمت ضمختی سنگ و گل آلودگی آب و سایه ای که نیست روضه بخوان.

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش. کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی

با عمرت می خواهی چه کنی؟ بگذار دین تو را اصلاح کند، نه تو دین را.

Featured image of post ماندن با خود

ماندن با خود

اینکه آدم خودش باشد و تسلیم شرک به چیزی گرفتن نظر دیگران نشود، توانایی خاصی است که به سادگی حاصل نگردد.

اولین کمک کننده به این مراقبت آن است که خود را در معرض قضاوت دیگری قرار ندهی. میل به خودنمایی باعث می شود، آدمی آنچه درونش می گذرد را آشکار کند. آشکار شدن آن همان و خراب شدنش همان. سکوت، بلند ترین قلعه حافظ انسان سالک است. به قول آن استاد، که از شاگردان آیت الله حسن زاده آملی بود و تنها توصیه اش دو چیز بود: صمت و صوم.

امان از شهوت اظهار فضل. فضل فروشی. امان از شهوت هدایت دیگری. امان از این دو که توشه ی آدمی را به چشم به هم زدنی به باد می دهد.

پس از آن، بنده دیگری شدی. فکر می کنی تا لقمه ای برای دیگری بسازی، فکر می کنی تا از پس جدل با دیگری برآیی و حیف. حیف از این عمر گرانمایه که عوض آنکه صرف صیقل زدن گوهر خویش شود، صرف بخارات وهم و خیال غیر گردد و تو در آخر مجلس، تنها و تهی دست و فقیر به انبان خالی و سفر نرفته و کمال نایافته خویش می نگری.

قدرت گرفته از Hugo
قالب Stack ساخته شده توسط Jimmy