Featured image of post کیسه بازیافت

کیسه بازیافت

کیسه آشغال و بازیافت ها را باید امروز می بردم. چون بار های قبل بازیافت ها را در سطل بازیافت مجتمع گذاشته بودم و حوصله ام نشده بود تحویل کانکس شهرداری بدهم، کیسه مخصوص بازیافت نداشتیم.

کیسه آشغال و بازیافت ها را باید امروز می بردم. چون بار های قبل بازیافت ها را در سطل بازیافت مجتمع گذاشته بودم و حوصله ام نشده بود تحویل کانکس شهرداری بدهم، کیسه مخصوص بازیافت نداشتیم.

مشکل این بود که زباله های قابل بازیافت معمولا اندازه بزرگی دارند و به سختی در کیسه های معمولی خرید جا می شوند. شانه ی تخم مرغ، جعبه شیرینی، بطری مایع نرم کننده و از این دست.

کیسه های مخصوص بازیافت، کیسه های سبز رنگی هستند به اندازه حدود یک متر، که می توانند به راحتی بازیافت های چند هفته را در خود جا دهند.

در کانکس های مخصوص شهرداری به هرکس که مقداری بازیافت بدهد، چند کیسه رایگان بازیافت برای دوره های بعد تحویل می دهند.

این علاوه بر هدیه هایی است که پس از کسب امتیاز لازم در ازای هر بار تحویل بازیافت و ثبت مقدار آن به شهروندان تعلق می گیرد. هدیه هایی مثل صابون، شامپو یا دستمال کاغذی.

قبلا حتی سطل های پلاستیکی هم بود که طبق آنچه اخیرا پرسیدم، در حال حاضر فقط در خود شهرداری ها توزیع می شوند.

این بار باید حتما بازیافت ها را به کانکس می دادم چون کیسه های بازیافت برای جمع آوری و حمل زباله های بازیافتی لازم بود. به سختی در کیسه ها را به هم رساندم و از پله ها پایین آمدم. به ماشین رسیدم و بازیافت ها را در صندلی عقب گذاشتم.

در مسیر همین طور به خودم یادآوری می کردم که بازیافت ها در صندلی عقب هستند تا یادم نرود و کانکس شهرداری عبور کنم.

به کانکس که رسیدم، ماشین را در سایه زیر یک درخت جلوی یکی از خانه ها، پارک کردم و بدون اینکه شیشه ها را بالا بکشم و درها را ببندم، کیسه را برداشتم و به سمت کانکس رفتم. رها کردن ماشین به این شکل خطری نداشت. اینجا، محله بالا شهر حساب می شود و چشم ملت ازاین چیزها پر است.

مسئول کانکس شهرداری این منطقه، یک زن میانسال مانتویی ست. به او با صدای بلند سلام و کردم و کیسه ها را بر روی میز گذاشتم.

داشت کتاب می خواند. کتاب نامیرا. کتاب را روی میز گذاشت. سلام کرد و کیسه ها را به اتاق پشتی برد.

کارت ثبت نامم همراهم نبود. گفتم: فقط کیسه می خواهم، اگر لطف کنید.

زن برگشت و چند پلاستیک شمرد و به من داد. گفت: بفرمایید. تشکر کردم و آمدم سمت ماشین. در راه همین طور سر و ته پلاستیک ها را مرتب می کردم تا بفهمم چند پلاستیک داده است. بله؛ از محل دوخت آخر پلاستیک ها معلوم شد؛ 3 عدد. حالا می شد زباله های یکی، دو ماه را با خیال راحت در آن جا داد.

comments powered by Disqus
قدرت گرفته از Hugo
قالب Stack ساخته شده توسط Jimmy